postheadericon سوابق نوری المالکی

آسوشیتد پرس، 11 ژوئن 1987 از رادیو رژیم نقل قول می کند که: «سپاه پاسداران انقلاب ایران گفت اگر آمریکا ناو جنگی در خلیج فارس بیاورد، این گروههای عراقی را که تحت امر ما هستند، می فرستیم علیه کشتیهای شما عملیات انتخاری بکنند. هم چنان که این شبه نظامیان شیعه از حزب الدعوه در سفارتهای فرانسه و آمریکا در کویت بمبگذاری کرده اند».
رادیو تهران گفت: «واحد نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، در صورت حرکت ماجراجویانه ی استکبار جهانی در خلیج فارس، به عملیات شهادت طلبانه مبادرت خواهد کرد.» عبارت استکبار جهانی توسط رهبران ایران، برای اشاره به آمریکاست. رادیو تهران به نقل از این گروه در بیانیه یی گفت: «هر زمان که مقامات جمهوری اسلامی فرمان دهند، ما منطقه را به گورستان سربازان آمریکا و مزدوران مستکبران تبدیل می کنیم».
مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، سازمان مادرِ چندین گروه شبه نظامی مسلمان شیعه مخالف عراقی است از جمله حزب الدعوه مسئول بمبگذاری انتحاری در سفارتهای فرانسه و آمریکا در کویت.
منبع: کتاب "کارزار پیروزی در اشرف" - مسعود رجوی، آذر 1388

postheadericon قربانیان قتل عام 67: فرح اسلامی

مجاهد شهيد فرح اسلامی در سال 1342 در خانواده يی متوسط در ایلام متولد شد، همزمان با اوجگیری مبارزات ضد سلطنتی با مسائل سیاسی آشنا شد و از نوجوانی در تظاهرات شركت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی، از سال 1358 در ارتباط تشكیلاتی با انجمن جوانان مسلمان ایلام، هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران، قرار گرفت. مجاهد شهید علیرضا اسلامی درباره فعالیتهای خواهرش فرح، ازجمله در یادداشتهایش نوشته بود: «خواهرم فرح از همان سالهای 60 فعالیت سیاسی داشت. بعد از آ نكه (...) دستگیر شد، اطلاعاتیها و پاسدارها هراز گاهی به خانه ما می ریختند. فرح در این دوران با سایر بچه ها ارتباط داشت، او همیشه یادداشتهایی را كه معمولاً دورشان را با نوارهایی پیچیده بود، جاسازی می كرد و به من می داد تا برای سایر همرزمانش ببرم. چندبار پیش آمده بود كه من درحالیكه پیامهای او را می بردم با پاسدارها در خیابان روبه رو شدم و جاسازی و پیام فرح را از بین بردم. وقتی برمی گشتم و به او می گفتم كه زحماتش را ا زبین برده ام، اصلاً ناراحت نمی شد و با خوشرویی دوباره همه آن مطالب را از اول می نوشت. مدتی طول كشید تا فرح به من یاد داد كه نترسم و هروقت با پاسدارها روبه رو می شوم چكار كنم.

postheadericon قربانیان قتل عام 67: اکبر لطیف

از گزارش يك همبندش:
«سال 1365، زندان گوهردشت، بند 3 (سالن 19): درحالي كه از جلو سلول اكبر رد مي شدم، از پنجره در سلول نگاهی به داخل آن انداختم. وقتی دیدم اكبر سخت سرگرم كار است، وارد شدم و به طرفش رفتم. او داشت برروی یك مقوای سفید، نقاشی می كرد. در نگاه اول به نظرم رسید كه دارد مثل درس رسم كه در هندسه دوران دبیرستان می خواندیم، از آن قماش كارها می كند. چون به ظاهر داشت مكعب مستطیل های متعددی را كنار هم قرار می داد.
از او پرسیدم اكبر چی می كشی؟ او با خونسردی و لبخند همیشگیش مرا نگاه كرد و جواب مشخصی نداد. من كه از روحیات اكبر باخبر بودم فهمیدم كه پاسخ این سؤال چیزی است كه خودم باید آن را پیدا كنم.

postheadericon قربانیان قتل عام 67: معصومه برازنده

معصومه متولد سال 1347 در گچساران )دوگنبدان( بود. او در دبیرستان پروین اعتصامی گچساران تحصیل می کرد. پدرش اهل اصفهان بود و در گچساران مغازه کفاشی داشت. معصومه از اوایل انقلاب هوادار سازمان مجاهدین شد و روزبه روز بردامنه فعالیتهایش افزود.
او در سال 64 به اتفاق دوتن از دوستانش، به طور خودجوش، یک هسته مقاومت تشکیل داده بودند و برنامه های صدای مجاهد را ضبط و تکثیر و پخش می کردند.
معصومه در ادامه فعالیتهای خود به منطقه مرزی رفت و خود را به مجاهدین رساند و از نزدیک در روابط درونی آنان قرار گرفت. پس از آن معصومه به عنوان پیک سازمان چندین بار به داخل کشور رفت و نفراتی را همراه خود به ارتش رسانید. آخرین باری که به داخل می رفت، گفت: «خیلی انگیزه دارم تا نفر آخری را هم که باید بیاورم، سالم به اینجا برسانم.»...

postheadericon قربانیان قتل عام 67: جسومه حیدری زاده

در گزارشی آمده است: بعد از پذیرش آتش بس، فرح اسلامی، حكیمه ریزوندی، مرضیه رحمتی، نسرین رجبی و جسومه حیدری زاده را به بهانه امن نبودن زندان ایلام و انتقال آنها به جایی امن سوار ماشین كرده و بردند. ما ابتدا تصور كردیم آنها را به كرمانشاه یا تهران برده اند. اما چندی بعد خبر از "شباب" یكی از روستاهای اطراف "سرابله" به دستمان رسید. هنگام عبور آنها از شباب ماشینشان خراب می شود. و چون شب بوده به ناچار شب را در آن روستا می گذرانند و به خانه یكی از اهالی می روند. فردای آن روز آنها را به تپه یی در اطراف صالح آباد منتقل كرده و تیرباران می كنند.
تحقیقات بعدی ما نشان داد كه یكی از آن زنان مجاهد، مادریک پسر شیرخوار بوده است. در گزارشی كه بعداً به دست ما رسید چنین آمده است: جسومه حیدری زاده یكی از هوادارانی بود كه از مدتها پیش ارتباطش با سازمان قطع شده بود. در اردیبهشت 67، او را با همسر و كودكش هنگام عبور از مرز دستگیر كردند و به زندان ایلام بردند. بلافاصله بعد از پذیرش آتش بس همسر جسومه را به اسلام آباد برده و به دار آویختند. خود جسومه را هم در صالح آباد تیرباران كردند.
در این گزارش نام همسر جسومه قید نشده اما در باره جسومه نكته یی آمده است كه بد نیست به آن اشاره كنیم: پسر شیرخوار جسومه با خودش در زندان بود. زنی كه بعد از تیرباران جسومه جسد او را شسته بود تعریف كرد كه او تا قبل از شهادت هنوز به پسرش شیر می داده است.
منبع: بر برگ گل به خون شقایق - انتشارات بنياد رضائيها

postheadericon هنرپیشه‌‌‌‌‌‌‌ فیلم "غریبه و مه" در میان قتل‌عام ‌شدگان سال 67

مجاهد شهید محسن محمدباقر

یكی از همبندان محسن درباره او و نحوه شهادتش نوشته است: محسن از دوپا فلج بود. دو عصا در دست داشت و با آنها حركت میكرد. او (در دوران شاه) در فیلم "غریبه ومه" ساخته بهرام بیضایی نقش یک بچه فلج را بازی كرده بود. در بازی فوتبال هركس تلاش می كرد اول او را برای تیم خودش انتخاب كند. با عصاهایش در دروازه می ایستاد و با حرکت دادن آنها گویی بالهایش را باز می كند و مثل یک عقاب توپ را می گرفت.
شب آخر به او گفتم محسن چطوری؟ گفت: مرگ حق است.
روحیه اش خیلی بالا بود. وقتی صدایش زدند، گویی مدتها منتظر همین لحظه بود، مثل شیر از جا پرید.
یكی دیگر از هم زنجیرانش درباره او نوشته است: محسن به راستی كوهی از اراده و عشق بود. هیچ وقت دیده نشد كه ذره یی در مقابل پاسداران كوتاه آمده باشد. بسیار شاداب و همیشه خندان بود. اگر كسی او را نمی شناخت، نمی توانست باور كند كه پاهایش فلج است. خودش می گفت می دانی چرا در بازی فوتبال ستاره تیم هستم؟ برای این كه من دوتا پای فلزی بیشتر از دیگران دارم. محسن در دروازه می ایستاد و توپهای زمینی را با پا و توپهای هوایی را با عصا می گرفت.

Blog Archive

About Me

ماه و پلنگ
View my complete profile
Powered by Blogger.