postheadericon قربانیان قتل عام 67: زهرا بیژن یار

مجاهد شهيد زهرا بيژن يار در سال 1339 متولد شد. او مبارزات خود را از زمان شاه آغاز كرد و در همان زمان بود كه به جرگه هواداران سازمان پيوست. زهرا پس از پيروزي انقلاب، در روابط درونی مجاهدين عهده دار مسئوليتهای سنگين و حساسی بود. او در سال 60 هنگامی كه باردار بود، دستگير و به زندان اوين منتقل شد. دژخيمان او را از قبل می شناختند و به همين دليل برای دست يافتن به اسراری كه از سازمان می دانست، از هيچ رذالتی در حق او ابا نكردند. زهرای قهرمان در زير شكنجه طفل به دنيا نيامده خود را از دست داد، اما هيچ گاه در برابر دژخيمان تسليم نشد.
يكی از زندانيان سياسی كه طي سالهای 60 تا 67 با مجاهد شهيد زهرا بيژن يار در زندان بوده، نوشته است «زهرا در شمار كسانی بود كه طي 7سال اسارت، پرونده اش باز بود و در سراسر اين 7سال هر لحظه احتمال اعدام او وجود داشت. بازجوها به دنبال بهانه يی بودند تا بتوانند اعدامش را توجيه كنند. زهرا همه هدايايی را كه برايش به زندان مي فرستادند بين ساير بچه ها تقسيم مي كرد و چيزی برای خودش نگه نمی داشت.

آموزش پذيری او شگفت آور بود و هميشه به دنبال اين بود كه از هركدام از بچه ها چيزی ياد بگيرد. روحيه بسيار بالايی داشت. در سال 61 هنگامی كه تشكيلات زندان قزلحصار برای دشمن مشخص شد، زهرا را هم به واحد مسكونی قزلحصار بردند. در اين دوران به طور دائم زير شكنجه و بازجوييهای طولانی قرار داشت، اما هرگز تسلیم نشد و سرخم نكرد.
در مرداد 67، هنگامی كه قتل عام آغاز شد، من همراه زهرا به سلولهای انفرادی منتقل شدم. باهم در یك سلول بودیم. به رغم آن شرایط سخت و چشم اندازی كه وجود داشت در روحیه زهرا هیچ چیز تغییر نكرده بود. در سلول به من زبان آلمانی یاد می داد. بعداً توانست از طریقی یك قرآن كوچك را به داخل سلول بیاورد. از آن به بعد هر روز باهم قرآن می خواندیم و حفظ می كردیم.
شوخی هایش، به خصوص وقتی كه در آن روزهای سیاه و سخت در داخل سلول ادای آخوندها و هیأت سه نفره «كمیسیون مرگ» را در می آورد و بیدادگاه خمینی را مسخره می كرد، هرگز فراموشم نمی شوند. در روزهای آخر همه ترانه هایی را كه بلد بود می خواند».
همرزم دیگرش نوشته است: «تمام فكر و تلاش زهرا و توصیه اش به هركس كه در معرض آزاد شدن قرار داشت این بود كه در اولین فرصت خود را به ارتش آزادیبخش برساند. زهرا به صراحت می گفت پهنه اصلی مبارزه آنجاست، بدون پیوند با مبارزه مسلحانه و ارتش آزادیبخش هیچ كار دیگری مشروعیت ندارد».
زهرا در نامه یی از زندان نوشته است: «…ولی باید واقع بین بود. به صحیفه [سجادیه] و نهج [البلاغه] پناه می برم. چه مناجات عمیقی. چگونه به هستی، انسانها و خودشان می نگرند. این را فهمیدم كه ظالمان تاریخ، از زمان آدم و حوا تا به امروز، حتی اگر اعضای بدن مسلمانی را قطعه قطعه كنند، حیات را تا زمانی كه در ایمان به خدا ثابت باشند از آنها نمی گیرند. بلكه زندگی را زمانی از ما خواهند گرفت كه ما دین و قلب خودمان را به آنها بفروشیم و این رمز مقاومت و ایثار همه مسلمانان در گوشه و كنار این جهان می باشد. برایم از خداوند بخواه كه به من یقین و باوری دهد كه هیچ[گاه] خواست خودم را به خواست او برنگزینم».
منبع: بر برگ گل به خون شقایق - انتشارات بنیاد رضائیها

0 نظرات:

Blog Archive

About Me

ماه و پلنگ
View my complete profile
Powered by Blogger.