postheadericon مجاهدین، بنی صدر و رفتن به عراق

... به گواهی برادران مجاهد و دیگر اعضاء شورا این ایده ابتدا به ساکن در اجلاس 7 و 8 آذر ماه شورا در سال گذشته (1362) به ذهن خودم زد. بحثی داشتیم درباره ی مسائل تبلیغاتی و رادیو که از آن به انجا کشید. با حسن نیت و با صمیمیت و اعتماد کامل نسبت به اعضاء شورا؛ همانند بسیاری مطالب و ایده ها و طرح ها و نکات سرّی که در داخل یک آلترناتیو از آن صحبت می شود تا بالمآل به نتیجه گیری و تصمیم گیری نهائی بیانجامد و یا حتی از دستور خارج شود؛ آنرا در میان گذاشتم. اما تاکید کردم که هم اکنون به ذهنم خطور کرده و فعلا ایده ی شخصی است. نه اینکه از موضع مسئول شورا یا سازمان مجاهدین باشد. سپس در داخل شورا در مورد آن تبادل نظر کردیم و نخستین تلقی از آن را در مجموع مثبت یافتیم. اما چون در دستور رسمی جلسه نبود قرار شد برای جلسه ی بعدی روی آن فکر کنیم و در دستور قرار بدهیم.

چند شب بعد همه ی مطالبی را که در شورا گذشته بود برای بنی صدر نیز گفتم و از حرف های او با توافق خودش یادداشت برداشتم. ...
در جلسه ی 12 و 13 دیماه نیز با حضور خود بنی صدر مفصل بحث کردیم و با توافق خود او قرارشد مجاهدین بروند در مورد این ایده و شرایط ملازم با آن تحقیق کنند و حتی طرح بیاورند. خلاصه ی کلام جوهر و پیام نظر او – اگر  چه آنرا با چاشنی باصطلاح استقلال طلبی قاطی می نمود – این بود که اگر طرح موفق باشد و به سرنگونی خمینی منجر شود "مشروع" است و هیچکس "برنده" و "پیروز" را به زیر علامت سؤال نخواهد کشید که چطور پیروز شد. اما در عین حال عمیقا حواسش جمع بود که خود هیچ ریسکی نپذیرد و مسئولیتی نداشته باشد و همه ی ریسک ها و مسئولیت ها بر عهده ی مجاهدین و شخص من باشد که البته ما از پذیرش مسئولیت هیچ ابائی نداشته و نداریم و مدت ها بود به این نتیجه رسیده بودیم که بنی صدر اگر به ما شرّ نرساند ما را به خیر او احتیاجی نیست. اما هدف او از این نحوه ی برخورد دوگانه این بود که راهِ اما و اگر کردن و راه محکوم نمودن احتمالی ما را برای استفاده های ضروری! در آینده نبندد و باز نگهدارد ولی در عین حال منافع احتمالی را نیز از دست ندهد.
این بود که در صحبت دو نفره (بین من و خودش) به تاریخ 13/9/62 نه فقط به محض طرح این ایده از جانب من بقول عوام دهانش حسابی آب افتاد و قند در دلش آب شد بلکه مشخصا گفت "اگر نقشه ی (طرح) معینی بیاورید شاید من هم (با طرح) موافقت کنم." در مشروع بودن ایده و طرح نیز حرفی و مخالفتی نداشت ولی می افزود که البته استقلال بایستی حفظ شود. حتی دولت در تبعید مرحوم مدرس را مثال زد که در جریان جنگ اول از آلمان ها هم پول می گرفت ولی می افزود اگر چه من (بنی صدر) موافق نیستم. چند بار برای او تاکید کردم که این هنوز یک ایده ی خام است و برای اینکه تبدیل به طرح شود خیلی کار و بررسی و تحقیق می خواهد و بخصوص که باید به داخل کشور هم اطلاع دهیم و تا با مجاهدین در مورد نفس ایده به نتیجه برسند خیلی کار دارد و هدف من از مطرح کردن این ایده اینست که اگر از نظر شورا و شخص شما نادرست و نامشروع و غیرقابل بحث است اصلا برای سازمان مجاهدین کار درست نکنم چون هم بحث و نظرخواهی و هم تحقیق در مورد آن خیلی وقت گیر است ...
علت این تاکیدات من، سابقه ی ذهنی از فتنه ای بود که بنی صدر و اطرافیانش سال قبل در رابطه با ملاقات با نایخ نخست وزیر عراق و بیانیه ی مشترک ما بپا کرده بودند که بعدا شرح خواهم داد. قبل از این ملاقات نیز بنی صدر چندین بار به من گفته بود "شما بروید مذاکره کنید، از طرف من هم وکیل هستید." اما بعد فتنه درست کرده بود. لذا اینبار ابتدا قابل بحث بودو یا نبودن ایده و طرح مزبور را مورد سؤال قرار دادم. بنی صدر فی الفور گفت: بله چرا در اینباره بحث نکنیم، من که حاضرم بحث کنم.
بهرحال در آغاز عمده ی نگرانی های بنی صدر در باره ی ایده ی جدید نه بر سرمشروعیت یا عدم مشروعیت آن و مسئله ی استقلال یا عدم استقلال ما (شورا و مجاهدین) بلکه اکیدا بر سر خطرات اجرائی و عملی آن بود.
آخر دو ماه پیش از این؛ در شرایطی که کار تصویب طرح خودمختاری کردستان به جاهای باریک رسیده و هم آقای قاسملو و هم آقای بنی صدر به حالت قهر یا انتظار محل تشکیل جلسه را موقتا ترک کرده بودند، وقتی که با برادر مجاهد مهدی ابریشمچی برای حل و فصل قضایا به خانه ی بنی صدر در پاریس رفته بودیم، بنی صدر به تاکید سوگند خورد که چون از بابت "استقلال" خاطرم از مجاهدین جمع است، بخدا اگر این طرح می خواست در جایی اجرا شود که دست مجاهدین باشد، ولو که نصف ایران هم باشد موافق بودم چه رسد به قسمت کردستان اما ...
و من از بنی صدر پرسیدم که واقعا راست می گوئید و مسئله تان "استقلال" است؟ او یکبار دیگر سوگند خورد که بله. باز هم پرسیدم در رابطه با مجاهدین واقعا خیالتان جمع است؟ باز هم سوگند خورد که بله یقین دارم اگر مجاهدین یک روز دیکتاتوری هم بکنند بر سر مسئله ی استقلال و تمامیت ایران کوتاه نخواهند آمد ...
این مطلب را روز بعد در جلسه ی شورا عینا به اطلاع اعضاء شورا رساندم که البته دقیقا از موضع حسن نیت و برای این بود که نگرانی های بنی صدر در مورد طرح خودمختاری چنانکه خودش می خواست در شورا منعکس شود.
بنابراین اکنون در بحث دو نفره بر سر مسئله ی عراق نیز اصولا موجبی نداشت که بحث ما حول مسئله ی "استقلال" پیچ بخورد. البته بنی صدر چند بار گفت که "باید مواظب بود استقلال مان حفظ شود". اما خیلی بیشتر از این، روی تضمین های سیاسی و امنیتی تاکید می کرد و گاه از این زاویه مخالفت می ورزید و گاه هم از همین زاویه به مسئله استقلال راه می برد. خلاصه یکی به نعل می زد و یکی به میخ! گاه می گفت "خیلی خطرناک است"، "مثل خودکشی است"، "ممکن است شما را بسوزانند"، "اگر عراق شما را تحویل داد چه؟"
مدت طولانی در این موارد بحث کردیم. بحثی که البته اساسا از جانب او طولانی می شد.
ضمنا برای اینکه حسب المعمول نظراتش را به شورا دقیق و همه جانبه منتقل کنم. هنگامی که گفت این طرح برای شما مثل خودشکی است برای کوتاه کردن بحث از او پرسیدم فرض کنید شورا دست آخر چنین تصمیمی را بگیرد، در این صورت آیا شما از شورا جدا می شوید و تبری می جوئید؟ با تاکید پاسخ داد "خیر، چه لزومی به این کار است، من یک گوشه می نشینم و کار خودم را می کنم تا ببینم چه می شود ..." گفتم آیا در نبودن ما از حفاظت شما در اینجا می توان خاطر جمع بود؟ پاسخش مثبت بود.
در اثناء بحث حتی یکبار گفت "می ترسم اگر من با شما نیایم بعد بگویند دیدی رفیقش را به کشتن داد و خودش اینجا ماند ..."
...
حال با این تفاصیل بنی صدر در نشریه اش (شماره ی 31 شهریور 63) می نویسد:
"بنی صدر گفت این طرح نیست، یک خیال است. خیال آشفته ای نیز هست. بر خلاف اصل استقلال است و شما باید میان اینجانب و صدام انتخاب کنید و ..."
سپس چند سطر بعد ادامه می دهد:
"در آن شب رجوی از ضعف های شخص صدام پرسید که اگر به عراق رفت و یا طرح را عملی کرد بتواند از آن ضعف ها استفاده کند."
...
بنی صدر مدعی است که آن شب به من گفته که باید میان او و صدام انتخاب کنیم. چنین چیزی را تنها کسی می تواند گفته باشد که از ابتدا تا انتها سفت و سخت مخالف آن ایده باشد. چون آن شب در جمع بندی نهائی مذاکراتمان که توسط من یادداشت برداری می شد، شخصا 8 ماده من باب خیرخواهی قطار نمود و یک به یک دیکته کرد و من نوشتم تا به قول خودش تضمینی باشد در جهت هوشیاری و مراقبت برای وجه المصالحه قرار نگرفتن. بگذریم که امروز او خود وجه المصالحه قرار دادن ما را پیشنهاد می کنم و نمی دانیم آیا در این باب نیز 8 ماده یا 80 ماده پیرامون نقاط آسیب پذیر مجاهدین به کس دیگری هدیه داده است یا هنوز خیر...
دست آخر نیز با بنی صدر از مراجع ساکن عراق صحبت کردیم و قرار شد اگر یک وقت من به عراق بروم بنی صدر نامه ای برای آیت الله خوئی که بنی صدر می گفت با پدرش در پاریس ملاقات کرده، بدهد. بنی صدر از روحانی دیگری بنام آقای تویسرکانی که ساکن عراق است نیز نام برد و گفت سراغ او هم بروید زیرا اسنادی از میرزای شیرازی نزد اوست.
...
اما یک ماه بعد در اجلاس 12 و 13 دیماه شورا، به هنگام بحث دستجمعی، بنی صدر البته لحن خود (در قیاس با صحبت های دو نفره) را تغییر داده و خیلی بیشتر تنزه طلبی! می نمود و در جمع بسا بیشتر دم از مخالفت با آن ایده و استقلال طلبی می زد. اما باز هم سر انجام نظر "موافق، مشروط" داد. بهتر است مهمترین قسمتهای سخنان او را از زبان خودش بشنویم. در بحث سیاسی، موقعی که نوبت به بحث عراق (که در دستور کار بود) می رسد مطابق شرح تندنویسی شده ی جلسان:
...
آقای بنی صدر - ... بحث این بود که رفتن به نزدیکی مرز ایران و در درون ایران. حال اینکه چگونه باشد، تمام شورا برود؟ بخشی از آن برود؟ این دیگر بحث تاکتیک هاست...
بنی صدر (در جای دیگر) – ... اگر از من می پرسید، رفتن به عراق خودکشی است و معنی اش اینست که آنها که قبل از شما رفته اند باهوش تر و بهتر از شما بوده اند... خود می روید آنجا آن نیروئی که می خواهید با آن خمینی را بخوابانید کجاست؟ فکر می کنید میلیون ها نفر می ریزند اسلحه بدست؟ خوب باید بحث کرد. خوب اگر خمینی با افکار عمومی نمی رود و باید با یک وسیله ی دیگری او را برد خوب آن نیروها کجا هستند و اگر این نیروها بودند چرا در کردستان جمع نشده اند و کدام ملت در حال پیروزی است که برود در خاک بیگانه با ملت خودش از خاک بیگانه بجنگد. مردم ایران را این مرد (منظور خمینی است) با روحیه ی فاشیستی ارضاء کرده است. شما می گویید می خواهید از دولتی که شکست خورده است استفاده کنید و خمینی را زیر و رو کنید، مگر اینکه نیروهای خاصی داشته باشید که ما نمی دانیم. من به شما می گویم شما کاری کنید مردم بدانند ما در ایران هستیم بدون اینکه هیچ کاری هم بکنیم. من این قسمت از حرف آقایان را تائید می کنم که حضور ما در ایران فوق العاده موثر است و معادلات را تغییر خواهد داد افغان ها هم رادیو برده اند در کوه گذاشته اند و موج کوتاه هم هست شما هم این کار را بکنید...
آقای بنی صدر (در جای دیگر) – اگر هیچ امکان تبلیغی ندارید اکل میته (خوردن گوشت مرده) جایز است ولی مشروط بر اینکه مرگ سریع خودتان را به همراه نیاورد.  بحث کلی نباید کرد باید آمد روی ریز قضیه وگرنه شما بحث می کنید که می شود و بعد من 2 ساعت بحث می کنم که نه، نمی شود. مگر اینکه شما نشان دهید که یک پروسه ی مشخصی دارد و از اینجا شروع می شود و به اینجا ختم می شود و این مسیر به پیروزی شما می انجامد و بعد از پیروزی می توانید آنچه را از داست داده اید جبران کنید. به نظر من اولین مسئله ای که نباید از دست بدهید همان شاخص است که یک آلترناتیوی است که هیچ دولتی روی آن مسلط نیست ...
مسئول شورا (رجوی) – می یک سؤال از ایشان (بنی صدر) می پرسم برای اطلاع جمع. فرض بکنید که دست آخر همانطور که خودتان گفتید دلایلی آوردند که ** نفر نیروی نظامی است، فرض کنید که این عدد و رقم ها که گفتم مورد قبول شما واقع نشد. چون در هر تصمیمی یک ریسک بسیار خطرناک هست ... اگر این ریسک گرفت – نظر شخصی خودم است – و اگر استقلال خودمان را نفروختیم – چون که ما می خواهیم آزادی و صلح را پیش ببریم و نه فاشیسم را – تاکتیک محوری این شورا (هم) مشخص است که تا بحال مقاومت بوده است ... (حال) فرض کنیم قانع نشدید و مارفتیم آیا شما تبری می جوئید؟ افشاگری می کنید؟ سکوت می کنید؟...
بنی صدر – این سؤال شما محتاج اینست که من بفهمم شما چه چیزی به من می گوئید تا من به شما جواب بدهم. ازیکطرف من می گویم راه فعلی و اصلی با حفظ هویت از نظر من به نتیجه می رسد. شما باید راه دیگری را به من نشان دهید که زودتر ه نتیجه می رسد و اگر اینطور نبود و رفتید، خوب من جدا می شوم ...
... من این را (رفتن به عراق) معارض استقلال می دانم. علی الاصول می دانم که از وسایل نامطلوب به هدف های مطلوب نمی توان رسید، مگر اینکه شما بگوئید که من بزودی خواهم رسید و اگر کنکرت باشد می پذیرم وگرنه من شوخی تلقی خواهم کرد.
مسئول شورا – شوخی هم هست!
بنی صدر – اینها که 4 سال با عراق جنگیده اند دلشان با ماست چون می بینند که ما با کسی نبوده ایم. اگر شما بروید دلیل خواهند داشت که علیه شما بایستند. آنطور که من می بینم این است که این خبرها نیست و بنابراین من دیوانه نیستم که به این روش ها تن بدهم ...
... اگر شما می خواهید از یک پُل رد شوید من می گویم اشکال ندارد. اگر شما می خواهید بروید آنجا بنشینید و مردم را ترغیب کنید که یک روزی راه بیفتند در اینصورت من نخواهم پذیرفت...
... ما در شروع برای چند ماه آمدیم اینجا و حالا شده 3 سال. شما باید پروسه را نشان دهید و علمی محاسبه کنید. وی اگر بگوئید با یک تحلیل که چنین و چنان خواهد شد من نخواهم پذیرفت. اگر دلایل و حجت ها را آوردید من می پذیرم. اگر یک ساله حل می شود خوب می پذیرم ولی اگر حل نشد من دنبال حدس شما نمی روم. من اعتبار شما را از خودم می دانم. نیروی مادی شما یکصدم سرمایه ی معنوی شماست. خوب این نیروی عظیم را برای من حجت بیاورید که ممکن است از 100سرمایه، 60 تا برود ولی می گوئید 40 تا می ماند که بقیه را تدارک می کنیم این مطلب قابل قبول است چون از پیروز کسی دلیل نمی خواهد. ولی اگر گفتید که برویم یک ریسک بکنیم که اگر شد که شد وگرنه خوب، ریسک است نباید پذیرفت.
مسئول شورا – منظورم این بود که آیا با استخراج قبلی، دنبال محاسبه برویم یا نه؟ بحث بر سر اینست که آیا اساسا قابل محاسبه است یا نه؟
بنی صدر – این بستگی به مفروضات اولیه دارد. شما باید محاسبه ی ابتدائی تان روشن کند که تحقیق بعدی شما نتیجه بخش است.
مسئول شورا – ولی ما تا شورا نظر ندهد دنبال تحقیق هم نمی رویم.
*
در نشست روز بعد (13 دیماه) مسئول شورا بحث را برای پیش بردن آن به دو قسمت تقسیم می کند:
یکی مشروعیت قضیه و دیگری کیفیت آن. سپس از حاضرین درخواست می کند که ابتدا مسئله ی مشروعیت را بحث کنند و نظر بدهند. آقای بنی صدر مجددا مطالبی مشابه مطالب روز قبل بیان می کند. آقای بنی صدر در قسمت پایانی بحث و در نظرخواهی نسبت به مسئله ی "مشروعیت" جواب مثبت مشروط می دهد و می گوید "به شرط رعایت این موارد، آری". ضمنا آقای بنی صدر توسط همین موارد به مفهوم "وابستگی" و مفهوم "استقلال و عدم وابستگی" از نظر خودش که توسط مسئول شورا از او سؤال شده نیز پاسخ می دهد. موارد مزبور به این شرح تندنویسی شده است:
بنی صدر – 1 – تضمین هائی که شما دارید که اگر او (صدام) حرف هائی که به شما زد زیر پا گذاشت و شما را با مخالفین خودش که پیش خمینی هستند تاخت زد چیست؟
2- بعد با خمینی چه خواهید کرد؟
3- شما (مخاطبین بحث) می گوئید من حرف های خودم را خواهم زد و از موضع استقلال دم خواهم زد. بفرمائید چگونه و روی چه ضوابطی و مبانی فکر می کنید که عراق این همه امکان به شما بدهد آنهم بدون چشمداشت؟
4- چهارم اصل ثبات خود آقای صدام حسین است، اگر این وسط کودتائی رخ داد و شما واقع شدید بین 2 سنگ آسیاب، بلکه 3 سنگ آسیاب تضمین شما برای اعتبار و جان چیست؟
5- پنجم مردم عراق هستند و افکار عمومی آنها، شما چه مطالعه و تحقیقی کرده اید که مردم عراق در این مورد چه قضاوتی خواهند کرد؟ آن مقدار که من اطلاع دارم طرفدار ایرانند، هر کس که رئیس دولت باشد، حتی در افغانستان (لوموند هم نوشته است)؛ خوب شما عامل فشاری شده اید برای مردم آن منطقه، خوب شما در معرض و هدف عملیات جهاد اسلامی قرار داده می شوید. اینها اسمش وابستگی است ...
*
تذکر: در اثناء همین بحث ها بنی صدر روی اوضاع منطقه نیز انگشت گذاشته و با اشاره به سیاست ترکیه و سوریه ارزیابی این دو عامل را نیز جزء شرایط خود می گذارد. به این معنی که این دو عامل نیز نباید علیه شورا وارد عمل شوند. سرانجام قرار شد تحقیق و تست کردن در این موارد و درباره ی خود طرح صورت گرفته و ماه بعد به شورا گزارش شود. اما عملا این تحقیقات بدلیل مجموعه مسائل بعدی معوق ماند.
*
یادآوری می کنم که اطلاعیه ی 15 بهمن 62 مسئول شورا در تأیید مجدد ریاست جمهوری آقای بنی صدر تقریبا یکماه پس از این بحث ها انجام شده و علیهذا داعیه ی اخیر بنی صدر مبنی بر اینکه شورا (یا مجاهدین) بدلیل مخالفت و با این ایده از او جدا شده اند بطور مضاعف دروغ است.
بی مناسبت نیست ببینیم که اکنون آقای بنی صدر در روزنامه اش مباحث فوق را چگونه منعکس کرده است (انقلاب اسلامی 31شهریور 63):
"موافقان طرح به اصل ماکیاولی "هدف وسیله را توجیه می کند" استناد می کردند. بنی صدر 5 سؤال طرح کرد و قرار شد جواب این 5 سؤال را ظرف یکماه بدهند. از او پرسیدند جواب خود شما به این سؤال ها چیست؟ پاسخ داد منفی است و هیچ راهی برای مشروع گرداندن سازش با رژیم عراق نمی بینم و این کار را خودکشی می دانم. پس از یأس کامل از موافق کردن بنی صدر و حتی ساکت کردن وی بود که رجوی و همکارانش انتشار مقاله ی "دروغ های طارق عزیز" در روزنامه ی انقلاب اسلامی را بهانه رار دادند و نامه ی 14 صفحه ای به بنی صدر نوشتند و مطابق معمول پیش از آنکه اطلاعی به "شورای ملی مقاومت" بدهند از او جدا شدند."
از دروغگوئی های اعجاب انگیز بنی صدر که بگذریم من بایستی دست کم یک انتقاد از خود در زمینه ی مسائل امنیتی بعمل آورم که چرا از اساس این ایده را با کسی در میان گذاشتم که از حداقل "تقوا"ی سیاسی و امنیتی برخوردار نیست. آخر از انتشار علنی طرح که خبر دادن و چراغ سبز دادن آشکار به دشمن ضدبشری در راستای خط مشی های ضد انقلابی "استحاله" و"وجه المصالحه" است که بگذریم، چندید ماه پیش نیز بنی صدر از طریق ارتباطات غیرعلنی توسط یکی از جناح های درون رژیم خمینی، بگوش رژیم رسانده بود تا هم مقبول واقع شود و هم دشمن در برابر طرح ما آمادگی های لازم را احراز نموده و پیشدستی کند. چند ماه قبل از داخل کشور بما خبر رسید که دشمن از یک چنین طرحی از طریق یکی از جناح های درونی خود که بنحوی با کانال بنی صدر ارتباط دارد مطلع شده است. در گزارش "منبع" قید شده بود که رساندن من غیرمستقیم یک چنین خبری از جانب بنی
صدر و اطرافیان او نمی بایستی غیرعمدی صورت گرفته باشد. راستی بر این قبیل کردارها چه نامی می توان نهاد؟
(ادامه دارد)
*
منبع: گزارش مسئول شورای ملی مقاومت به مردم ایران
در باره رابطه بنی صدر و اطرافیانش با شورای ملی مقاومت و جریان پیوستن و گسستن آنها
تاریخ انتشار: اسفند 1363

0 نظرات:

Blog Archive

About Me

ماه و پلنگ
View my complete profile
Powered by Blogger.