postheadericon قربانیان قتل عام 67: معصومه برازنده

معصومه متولد سال 1347 در گچساران )دوگنبدان( بود. او در دبیرستان پروین اعتصامی گچساران تحصیل می کرد. پدرش اهل اصفهان بود و در گچساران مغازه کفاشی داشت. معصومه از اوایل انقلاب هوادار سازمان مجاهدین شد و روزبه روز بردامنه فعالیتهایش افزود.
او در سال 64 به اتفاق دوتن از دوستانش، به طور خودجوش، یک هسته مقاومت تشکیل داده بودند و برنامه های صدای مجاهد را ضبط و تکثیر و پخش می کردند.
معصومه در ادامه فعالیتهای خود به منطقه مرزی رفت و خود را به مجاهدین رساند و از نزدیک در روابط درونی آنان قرار گرفت. پس از آن معصومه به عنوان پیک سازمان چندین بار به داخل کشور رفت و نفراتی را همراه خود به ارتش رسانید. آخرین باری که به داخل می رفت، گفت: «خیلی انگیزه دارم تا نفر آخری را هم که باید بیاورم، سالم به اینجا برسانم.»...
عاقبت در سال 66 هنگامی که مجدداً به داخل کشور می رفت، در مرز با مزدوران رژیم درگیر، زخمی و دستگیر شد. مزدوران که کینه شدیدی از او به دل داشتند، او را به زندان اوین بردند و تحت شکنجه های وحشیانه قرار دادند. یکی از کسانی که در آن ایام معصومه را از نزدیک دیده، گزارش داده است که صورت او را با اتو سوزانده بودند. «3 ماه تمام زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار داشت. ناخنهایش را کشیدند و براثر ضربات کابل انگشت کوچک پایش به کلی منهدم شده بود. اما او با روحیه یی رزمنده و مقاوم تمام شکنجه ها را تحمل کرد». کسانی که شاهد شکنجه های معصومه قهرمان بوده اند، تعریف می کنند که او در زیر سخت ترین شکنجه ها، بازجویان و شکنجه گران خود را مسخره می کرد. در گزارشی آمده است: «یکبار بازجویی از او پرسید فلانی را می شناسی؟ معصومه پاسخ داد آری. بازجو گفت حتما از مجاهدین است. معصومه بلافاصله با هوشیاری تمام گفت خواهر تو را هم می شناسم مگر او هم از مجاهدین است؟ بازجو که تیرش به سنگ خورده بود عقب نشست و دیگر چیزی نگفت».
شکنجه های وحشیانه درمورد معصومه تا آغاز قتل عام ها ادامه یافت، به طوری که دیگر هیچ جای بدنش سالم نمانده بود. پشت و کمرش سراسر از آثار ضربات کابل مجروح بود. دیگر قادر نبود روی پاهایش راه برود و با کمک دستهایش خود را این سو و آن سو می کشاند.
عاقبت جلادان خمینی او را با قساوتی زیاد در میدان اصلی شهر گچساران به دار آویختند. برروی سینه اش تابلویی نصب کردند که نوشته شده بود: «منافقی که مأموریت بردن دیگران نزد رجوی را داشت».
منبع: بر برگ گل به خون شقایق - انتشارات بنیاد رضائیها

0 نظرات:

Blog Archive

About Me

ماه و پلنگ
View my complete profile
Powered by Blogger.